L 0 \/ e E e E e

من و تنهایی و غم ولی بدونه یاد تو

L 0 \/ e E e E e

من و تنهایی و غم ولی بدونه یاد تو

هم بهار بود،هم پائیز

خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یک غریبه به دلت یک وقتی بشینه بعد اون بگه که هرگز نمی خواد تو رو ببینه

دفتر شعر من

به نام خدا...

کاش سرنوشت جز این می نوشت...

 

در دلم عشق تو خاموش نگردد هرگز...اولین عشق فراموش نگردد هرگز!

نازنینم...نازنینم...

          چه دعا بهتر از این؟

                    خنده ات از ته دل...

                                    گریه ات از سر شوق...

نبود هیچ غروبت غمگین!

 

خدایا بشکن این آینه ها را،که من از دیدن آینه سیرم

                          مرا روی خوشی از زندگی نیست،ولی از زنده بودن ناگزیرم.

 

بیستون را عشق کَند،شهرتش فرهاد برد...!؟!

چند تا جمله...

زندگی مثل بازیه شطرنج می مونه اگه کسی می بره دلیلش این نیست که خوب بازی می کنه،دلیلش اینه که تو اشتباه می کنی....!

 یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شاید منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم. سریع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتی که میبینم خودم مرداب شدم دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم و حالا می فهمم گل نیلوفر مغرور نیست اون خودشو وقف مرداب کرده

از چاپلین پرسیدند خوشبختی چیست؟گفت فاصله ی این بد بختی تا بد بختی دیگر.

این نیز...

 

پادشاهی درویشی را گفت:جمله ای گو که در لحظات غم شاد گرداند و در لحظات شادی غمگینم سازد، درویش گفت:"این نیز بگذرد".

چند تا شب نوشته:

اینم چند تا از نوشته های خودم که تو تمیز کردن کمدم یافت شد:

 

 

۴)اون رفت:

خدایا اون رفت ، همه چیزم بود اما نموند باهام،رفت و شکستنی ترک خورده ام رو شکست ...خدایا نمی دونم چرا و چطور؟!؟ کی چی بهش گفت که حتی نگام هم نکرد ... اون که دلش نمیومد من آهم دربیاد سیل اشک هامو نادیده گرفت...نمی دونم...ولی مهم نیست،مهم نیست،مهم اینه که بین این همه آبی،سیاه سیاهم،سخت سخت...مهم اینه که خورد شدم ولی نریختم...تکه تکه شدم اما...متلاشی نشدم...برگشت ...!برگشت و با دیدنش همه ی وجودم فرو ریخت و اون باز هم رفت ... فقط اومد تا مطمئن بشه تموم شدم...شکستم و له شدم...غریب غریب شدم... . خدا می دونی چرا دارم باهات درد و دل می کنم؟آره خدا؟چون هزار بار گفتن خدا غریب نوازه ...ای خدا...کجایی؟کجا بودی وقتی رفت و شکستم؟وقتی که اومد و با اون برگشت کزایی خردم کرد؟کجا بودی خدا؟چرا اون؟تو که می دونستی دلم فقط به عشق اون می تپه!آخه جرم من چی بود ؟این قدر سنگین بود که باید اون دلمو،غرورمو،وجودمو...می شکست؟آره؟چرا حرف نمی زنی خدا؟چرا نمی گی که دارم خواب می بینم؟هان؟چرا ها روی لبام ماسید...دنیام رفت خدا دنیاتو نمی خوام...همه چی مال خودت ...اونی که مال من بود مال دیگری شد...حالا مال دنیا رو می خوام چی کار؟؟؟خدا می دونی چیه؟اون رفت..باشه ،رفت...پس بذار منم برم...خدا می شنوی؟

 

 ۲)ای خدا:

خدای من ...چقدر دوستت دارم...می خوام ساده و خاکی همه ی احساساتم رو بهت بگم...می خوام بگم ای خدا من اینم...همین جوری قبولم داری؟خدا این جوری دوستم داری؟من اینم سرا پا گناه و اشتباه...چی کار کنم که بدونی پشیمونم؟...خدا من باورت دارم، می فهممت ،ولی خب تا حالا این بودم...خدا فکر کن یه خسته،یه تنها،یه بی کس اومده به پات بیفته،من این آدمم منو می خوای؟؟؟مگه نگفتی تو یه قدم بیا من هزار تا؟!خدا هزار قدم اومدم،کجایی؟؟نکنه بری و تنهام بذاری!خدا من بهت نیاز دارما،خدا نذاری این موجودات دو پایی که ساختی خوردم کنن؟خدا نری بذاری بشکنم ها !اومدم بگم هوامو داری؟خدا خیلی وقته فهمیدم فقط تو رو دارم...خدا دارمت؟؟!نمی دونم دستام روی این کاغذ دنبال چی می گرده که این جوری آشفته حرکت می کنه...خدا دلم یه لحظه گرفت،یه لحظه خیلی بی کس شدم،فکر کردم نکنه تو نیستی ؟آخه من که جز تو کسی رو ندارم که از دست بدم...فقط تویی .

خدایا به من دِیـن داری...می دونی چرا؟چون بیا این همه سنگ و سختی این همه احساس کنترل نشدنی رو تو وجود کوچیک من قرار دادی،پس حداقل وایستا کنارم بذار تا هر وقت احساسم ارضا شه رو شونه هات گریه کنم... .

 

۳)دل من:

دل من بسته دیوونه بازی ... به خدا خسته شدم ،بسته این مجنون بودن...چند سال پیش وقتی سپردمت دست اون فکر کردم دلم اسیر دستای مردونه ای شده که هر جا بره ازش حمایت می کنن چه می دونستم اون دستا به یه دستای دیگه عادت می کنه؟آره دلم رسم دنیا بی وفائیه...گریه نکن...تو رو خدا گریه نکن به خاطرش...اگه رفت بذار بره...یه روز می فهمه هیچ دلی مثل تو براش نمی زد...غصه نخور...بابا جون غصه نخور...اشکاتو پای اون نریز،دیگه سیل اشکاتم جلوی رفتنشو نمی گیره...تو رو خدا زجه نزن...مگه از دستای این دنیای نامرد چی دیدی که به دستای آدماش دلبسته شدی؟تو رو خدا دیگه بسه...دیگه بسته همه چیز تموم شده...خاطره هاش حروم شده...هر چی بود همش گذشت تموم شده...یادته می گفتم آخه عزیزم...بت تو رفتنیه..؟حالا هم تموم شده ،گریه نکن...یه روزی بهش می گفتم عشق  تو تو دلمه درش قفل می کنم بیرون نره یادت میاد؟عشقشو برداشت و رفت مونده الان شکسته های قلکم ،گریه نکن ...می گن هر چی که از دل بیرون بیاد به دل هم می نشینه...عشق من از دلم بود پس چرا به قلب اون نفوذ نکرد نمی دونم،همه چیز تموم شده تو رو خدا گریه نکن...دل من دور این آدما رو یه خط بکش ،من و تو خدا رو داریم به خدا،گریه نکن... یادته بهش می گفتم دل من غصه داره... من فدای غصه هات تو رو خدا گریه نکن...آره رفت...بذار بره ،آب و آیینه بیار تو رو خدا گریه نکن... شنیدم پشت مسافر گریه خوبی نداره...می دونم دوستش داری اما دلم گریه نکن... دلکم،دل دلکم...قسمت عشقمون چی بود؟بنا بود این طوری شه پس بیا و گریه نکن . آخه این دنیا ی مغرور واسه ما خوبی نداشت... به بدی عادت داریم پس واسه اون گریه نکن...اشکاتو به پاش نریز،تو رو خدا گریه نکن...دل من ،اشک های من هم جاریه ،بیا و مردی بکن بذار بره ،گریه نکن،ما هم ای دل به خدا خدا داریم مهربونه...بذار هر چی اون می خواد بشه بره گریه نکن... .

love

سلام...سلام... دوباره این دل دیوونه واست دلتنگهD:دلم گرفته بچه ها...خوبه که می تونم بیام این جا بنویسم و کلی دوست خوب پیدا کنم... . و البته با دوستای خوبی که دارم حرف بزنم.