همیشه یک ذره حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"، یک کم کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"، قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" ، مقداری خرد پشت "چه بدونم" و اندکی درد پشت "اشکال نداره" هست
خدایا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم
کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم. کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری
از کودک فال فروش پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند , فردا را می فروشم
سلام
اون کودک فال فروش واقعا زیبا بود البته همش زیبا بود
موفق باشی