goftam: to shirine mani.........gofty: to farhadi magar?..........goftam: kharabat mishavam..........gofti: to abadi magar?...........goftam:nadadi del be man..........gofty: to jan dadi magar?............goftam: ze kuyat miravam......gofty: to azadi magar?.........goftam: faramusham makon.........gofti: to dar yadi magar?..
سلام.
مدت هاست آپ نکردم ولی امروز محض خاطر دل خودمم که شده اومدم آپ کنم. دلم می خواد یه دنیا دوست خوب داشته باشم چون دوست دارم با همه شون حرف بزنم . فکر کردم این جا می شه دوست های خوب خوب داشت.
خب از کجا شروع کنم/؟
از دل تنگی هام برا خودم؟
آره دلم برا خودم تنگه تنگه . من خودم تو وجود دیگران گم کردم نمی دونم چرا ولی الان ای ادمی که انجا نشسته و با حداکثر سرعت تایپ میکنه من نیستم
نه این ادم نهاله قبلی نیست . من دو سالی هست که خودم نیستم خدا چرا این طوری شدم؟
ولی این طوری اگه خودمو پیدا کنم دیگه هیچی نمی خوام چون همه چیزو دارم من خودمو می خوام همونی که بودم نه اونی که برا خاطر خوب بودن از خودم ساختم
من دلم می خواد فریاد بزنم
دلم می خواد سر یکی داد بزنم اونقدر داد بزنم که دیگه صدام در نیاد بعد سرمو بذارم رو شونه هاش و گریه کنم تا خود صبح گریه کنم اما در خلوت بی کسیم کسی به در نمی زند به قول بچه ها: بس که دیوار دلم کوتاه است هر که از کوچه ی تنهایی من می گذرد به هوای هوسی هم که شده سرکی میکشد و می گذرد.
خدا منو میبینی؟
من اینم ولی این نبودم
چرا این طوری شد؟
که چی بهم ثابت بشه
مگه نگفتی تو رو دارم
خدایا ولی من که دختر پیغمبر نیستم که هر چی میشه به روی خودم نیارم
ای خدا دلم به اندازه ی تمام آبی دریا و آسمون گرفته خدا کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
؟اگر دلت را شکستم به عمد نبود.
دلم شکستن دلی را بلد نبود.
نه عاشق بودم نه رسمش را میدانستم.
من فقط تورا دیده بودم تورا میخواستم.
شعرهایم قبل تو نور نداشت شور نداشت.
ردیفهای شعر من لیاقت اینهمه نور نداشت.
منت گذاشتی شبی مرا به قلب پاک خویش راه دادی.
همانشب درونم نهیب زد مبادا روزی ترا بخواهم زیادی.
دل ساده من خبرنداشت نمیتوانی مال من شوی.
برایم آرزویی بود که روزی چو شمع در خانه ام روشن شوی.
توراشناخته نشناخته باورت کردم در قلبم تو را خانه دادم.
آن نهیب درونیم آن همه حرف و قول رفت از
برادر کوچکم از من پرسید پنج وارونه یعنی چه؟
من به او خندیدم کمی آزرده و حیرتزده گفت: روی دیوار و درختان دیدم.
باز هم خندیدم.
گفت: دیروز خودم دیدم که فرهاد پسر همسایه پنج وارونه به شیرین میداد
آنقدر خندیدم که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم
و گفتم :بعدها وقتی که باران بی وقفهی درد سقف کوتاه دلت را خم کرد بیگمان میفهمی پنج وارونه چه معنا دارد
با سلام خدمت دوستان گل و نهال عزیز
قرار بود من در این وبلاگ با نهال خانوم همراه باشم ولی شرمنده شدم و نتونستم
از اینجا می گم نهال جان ببخشید و سعی می کنم از این به بعد خوش قول باشم
عشق یعنی اینکه ما باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمند ماست
دوستی همسایه نزدیک ماست
مهربانی نیز خویشاوند ماست.
گفتم شاید ندیدنت از خاطرم دورم کنه
دیدم ندیدنت فقط میتونه که کورم کنه
گفتم صداتو نشنوم شاید که از یادم بری
دیدم تو گوشام جز صدات نیست صدای دیگری
ندیدنو نشنیدنت عشقتو از دلم نبرد
فقط دونستم به تو دل پرپر شد و گم شد و مرد
بعد از تو باغ لحظه هام حتی یک غنچه گل نداد
همش میگفتم با خودم نکنه بمیرم و نیاد
این روزها محتاج تو ام من نمیگم دلم میگه
فردا اگه بازم نیای چه فایده ای داره دیگه
ندیدن و نشنیدنت عشقتو از دلم نبرد
فقط دونستم به تو دل پرپر شد و گم شد و مرد.............
توی دنیایی که قلبا ، هر کدون یه جا اسیرن | |
|
|
به نام تنها امید عاشقان
خداوندا ؛ تو در قران جاویدت بشر را وعده ها دادی
تو فرمودی که نا مردان بهشتم را نمی بینند ولی
من خود به چشم خویشتن دیدم که نامردان ز خون پاک مردان
هزاران قصر می سازند هزاران کاخ می سازند . تو فرمدی اگر اهریمن شهوت برانسان حکم فرما شد ، من او را به صلیب خود صلوب خواهم ساخت ولی من خود به چشم خویشتن دیدم که کودک مردان سخت مادردرلانه می لغزد
اگر مردانگی این است :
به نامردان نامردان نامردم نامردم اگر دستم به قرانت بیاساید
بچه ها من متن بالا رو توی وبلاگی دیدم و براتون نوشتم ولی در جواب به این متن که تا ثیر زیادی هم روی انسان می گذارد باید بگویم :
خداوند دروغ نمی گوید او از دروغ منزه است .
اری خداوند دروغ نمی گوید و وعده ای را نمی دهد که به ان عمل نکند
(تو فرمودی که نا مردان بهشتم را نمی بینند)
نامردان کاخ هایشان را بهشت تصور می کنند حال انکه ان کاخ ها جهنمی بیش نیستند
من هم در ایمانم و اعتقادم سست شده ام اکثر ما اینطور هستیم ولی اگربه مشکلی بر بخوریم به چه کسی جز خدا رو می اوریم؟
من شاید ایمانم سست باشد ، ولی هیچگاه فراموش نمی کنم وجودم را مدیون وجدی هستم که سر چشمه ی هر و جودیست
چرا ما چنین مطالبی را در رو ح و جانمان نمی پذیریم
تا هرگز از کمک او نا امید نشویم؟
بچه ها جدا از این حرف ها برایم دعا کنید دعا کنید همه چیز خوب پیش برود
نمی دونم چرا این روز ها این قدر مضطرب و نگرانم
ولی خوب لازم بود بعد از 4_5 ماه دوباره الان می خوام بلند شوم و برم نماز بخونم
باورتون می شه که وضو یادم رفته؟
واقعا که شرم آوره.
این هم خلاصه ی کوچه ی فریدون مشیری:
حذر از عشق ندانم، سفر از پیش تو هر گز نتوانم، نتوانم
بار اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم ، نگسستم
باز گفتم که تو صیادی و من اهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشته و گشتم
حذر از عشق ندانم
بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
عطر صد خاطره پیچید
باغ صد خاطره خندید
یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم
تو بگفتی از این عشق حذر کن
ساعتی چند بر این اب نظر کن
اب ایینه ی عشق گذران است
تو که نگاهت با نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از شهر سفر کن
با تو گفتم :سفر از پیش تو هرگز
نتوانم ،
نتوانم.
اشکی از شا خه فرو ریخت
مرغ شب ناله ای سر داد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم امد که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن انده کشیدم
نگسستم،
نرمیدم
رفت در ظلمت شب ان شب و شب ها ی دگر هم
نگرفتی از ان عاشق ارزده خبر هم
نکنی دیگر از ان کوچه خبر هم
بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم؟
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است
که در انتها ی صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم
آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربک های فواره در صفه ی ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب من در کف دست من جرم نورانی عشق را
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصلضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این اثر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا
و من در صلوع گل یاسی از پشت انگشت ها ی تو
بیدار خواهم شد
(سهراب)
چی شده اون همه احساس
اینو هرگز نمی دونم
دیگه بسمه شکستن
نمیخوام عاشق بمونم
زیبای سرزمین خورشیدبر مزارم اشک نریز ... آسمان خود به حال من می بارد
: پنجره
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد.
آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند.
هر روز بعد از ظهر ، بیماری که تختش کنار پنجره بود ، مینشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره میدید برای هماتاقیش توصیف میکرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه میگرفت.
این پنجره ، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت مرغابیها و قوها در دریاچه شنا میکردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سر گرم بودند. درختان کهن ، به منظره بیرون ، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده میشد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف میکرد ، هماتاقیش چشمانش را میبست و این مناظر را در ذهن خود مجسم میکرد.
روزها و هفتهها سپری شد.
یک روز صبح ، پرستاری که برای حمام کردن آنها آب آورده بود ، جسم بیجان مرد کنار پنجره را دید که با آرامش از دنیا رفته بود . پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که مرد را از اتاق خارج کنند.
مرد دیگر تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد.آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد . بالاخره او میتوانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.
در کمال تعجت ، او با یک دیوار مواجه شد.
مرد ، پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هماتاقیش را وادار میکرده چنین مناظر دلانگیزی را برای او توصیف کند !
پرستار پاسخ داد: شاید او میخواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمیتوانست دیوار را ببیند...
در نگاه تو بیشمار ستاره . در لبخند تو مهری جادویی . در دستان تو هزاران گل امید
دلی پر از محبت . قلبی پر از صفا .
دنیا را نمیخواهم تا چشمان تورا دارم
چشمان تو همه دنیای من است .
اما غرورم اجازه گفتن
باید که برای عشق قانون نگذاشت
پا را از گلیم عقل بیرون نگذاشت
در مسلک عاشقی جنون یعنی کشک
لیلی که محل سگ به مجنون نگذاشت!!!!
|
یک سوال؟ |
سلام یه سوال دارم ؟ اگه یه دختر بهتون بگه که دوستون داره و شما هم اونو خیلی دوسش داشته باشید ولی مطمئن نباشید که دختره دوستون داره ... چیکار میکنید ... بهش میگید که خیلی دوسش دارید یا این راز رو پیش خودتون نگه میدارید |
کدامیک از درختانی که زیر سایه شان با هم قدم زدیم، قسم بخورند
تا تو صداقت نگاهم و پاکی عشقم را باور کنی؟!
In God we trust
Hi;
Sometimes we feel boring & tired about everything spatially love
Yes ; I feel boarded about living today I’m really tired because here isn’t any hobbies for me to do
Bout be sure that I never forgot god .he is all the things that I have in my live. I don’t have any thing except god
I love him because he was made me & let me live & love
Yes; love. God is in love too. He love you & me & the all of peoples that they are in front of us
So don’t say god don’t like us. He is in love for ever
Some people they falling love they fell bad because they say god don’t like a people who falling love
But know that god love every body & u should too.
But know this: always love somebody with a big heart so u mustn’t be small to be in his/her heart
I’m in love to like some of you
Love you’re self & you’re friends & love each other
Love;
nahal
سلام
بچه ها از سوال ژائین خوشتون نیومد؟
هر کسی که دوست داره اسم خودش ودوستش رو بگه تا من توی وبلاگم برای دوستش ژیامش رو بذارم
دوستتون دارم
همدیگه رو دوست بدارید
بای
سلام بچه ها یه سوال تکراری دارم ولی جذاب عشق چیه؟
حس یا هوس
برام بگید
خواهش می کنم
دوستتون دارم
خداحافظ
شبانه
اخه نامرد ها یه نظر نمی دید کدام وبلاگ موقع امتحانات به روز می شه راستی اون هایی که با لا بردن سرعت رو امتحان کردند موفق شدند؟
نظر بدید ببینم وبلاگم رو دوست دارید یا نه!
البته می دونم که همتون منو و وبلاگم رو دوست دارید.
|
Evry body's looking for That something one thing that Makes it all complete you find it in The strangest places Places you never knew it could be some find it In the face of their children Some find it in their lovers eyes Who can deny the joy it brings When you find that special thing You're flying without wings Some find it sharing every morning Some in their solitary lives You find it in the works of others A simple can make you laugh or cry You find it in the deepest friendships The kind you cherish all your life and when you Know how much that means You've found that special thing You're flying whitout wings So impossible as they may seem You've got to fight for every dream 'cause who's to know which one you let go Would have you complete well for me it's waking up Beside you to watch the sun rise on your face to know thatI can say I love you at any given time or place it's little things That only I know those are the things That make you mine and it's like flying without wings 'cause you're my special thing I'm flying without wings You're the place my life begins |
یاس زیبایی در دل پروراندم با خون دل و اشک سیرابش کردم
بوی خوبی داشت
الهامی در دل داشتم که گفتمش مکن
اما ادم شدم سیب خوردم از بهشت رانده شدم
یاسم را از ساقه چیدم بوئیدمش
بر لب بردم بوسیدمش
در اثر بو سه ام پژمرد اگر چه بوسه ام نشانگر عشقم بود
یاسم پر پر شد، پر هایش دود شد ،خاکسترش را باد برد
یاسم کجایی کاش عطر خاکسترت بود
به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد.
پس از من یاد یک انسان همیشه با تو خواهد بود.
غم یک روه سر گردان همیشه با تو خواهد بود.
به دستت می سپارم چشم های اشک بارم
گل زیبای من باران همیشه باتو خواهد بود .
اتاق قلبت را به هر کس می دهی اما ...
چنان اندوه یک مهمان همیشه با تو خواهد بود.
لباس عاشقی بر تنت داری و می دانی
هوای عاشقی چون جان همیشه با تو خواهد بود
کاش رویاهایمان روزی حقیقت می شدند
تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند
سادگی ، مهر و وفا قانون انسان بودن است
کاش قانون هایمان یکدم رعایت می شدند
عشق امد و گفت دیگر نمی خواهمت نگاهش کردم
گفت نگاهم مکن دیگری را می خواهم سکوت کردم
گفت حرف بزن مگر نه اینکه دوستم داری حرف زدم
گفت نمی خواهم صدایت را بشنوم گریستم
گفت تو مغروری خندیدم
در این زمان عشق روی قلبم نوشت ورود ممنوع...!
زندگی را دوست دارم در پناه نام دوست...
در پناه نام معشوقی که
مادر
نام اوست .
به تو فکر می کردم و اشک می ریختم تا اینکه در قطره اشکی تو را دیدم
به ناگاه دیدگانم را پاک کردم تا کسی تو را نبیند.
تجربه سخت گیر ترین معلم دنیاست
زیرا اول امتحان می گیرد بعد درس می دهد.
زندگی رسم خوشایندی نیست...زندگی اجباریست ...لاجرم باید زیست.
عشق ها می میرند ...رنگ ها رنگ دگر می گیرند...وفقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می ماند.
عشق گم کردن خود در وجود کسی است که همواره به فکر شماست.
عشق دوست داشتن و بسیار دوست داشتن نیست بلکه پیوسته نو کردن خواستنی است که خود خواهان تو باشد .
کاش می شد عشق را تفسیر کرد کاش می شد عمر را تکثیر کرد.
روی این گردونه ی نامهربون گرمی مهر تو رو تصویر کرد
این شهر روی سنگ قبر کسی است که خیلی دوستش داشتم ( مادر بزرگم)اگه براتون زحمتی نیست یه فاتحه براش بفرستید.
نظر هم یادتون نره به خدا از امتحان فیزیکم زدم تا وبلاگ رو به روز کنم نظر بدید.
لحظه ی وداعمون اون روز تماشایی بود تو سکوت هر دو تن بازی فردایی بود
آه سینه سوز تو حق حقه ی گریه های من
لحظهی سرودن سرود تنهایی بود
بغض راه نفسن رو بسته بود بین ما پرده ی غم نشسته بود
جملهی هرگز فراموشم نکن تو گلوم شکسته بود
هنوزم تا که هنوزه بامنی و من با هاتم
تو ی جنگل لب دریا دنبال جای پاهاتم
توی این همه هیاهودنبال زنگ صداتم
هنوزم تا که هنوزه عاشق خاطره هاتم
یادمه خوب یادمه واسه اخرین نگاه واسه اخرین کارام
گریه فرصت نمی داد گریه فرصت نمی داد
واسه گفتن خداحافظ تو اشک می ریخت و مهلت نمی داد نمی داد.