تو که نمی فهمی چقدر دلم تنگه برات

امشب بدجور دلم هواتو کرده...از سر شب هروقت به خودم میام دارم تو دلم با تو حرف میزنم ازت گله میکنم که چرا اینقدر سنگ دلی...وقتی از تو جدا شدم خودمو باختم اما تو این مدت به خیلی چیزا رسیدم...با تو بودن کاملا به تو متکیم کرده بود حالا رو پای خودم واستادم اما وقتی تو نیستی که با هات لجبازی کنم بگم میخوام از رو جدول راه بیام چه فایده داره؟نیستی ببینی با عشقت چیکار کردم...چه بلا هایی سر خانومت آوردم...اگه بودی حتما دعوام میکردی...تو که نمی بینی...تو که دیگه نمیای...اما اشکال نداره من یه دوست خوب پیدا کردم...اینقدر تو تنهایی نبودنت گشتمو گشتم که دیدم چقدر مهربونه...هروقت دلم هوای تورو می کنه اون آرومم میکنه...اره عشقم نگرانم نباش...صداشو نمیشنوم اما اون خوب به حرفام گوش میده...دیگه زیاد تنها نیستم..تو نیستی دلم خیلی برات تنگ میشه کاش میومدی کاش این تقدیر عوض میشد کاش اونقدر دیر همه اتفاقای خوب نمی افتاد...حالا نگران و دلواپستم...کاش یکی یه خبری ازت بهم میداد...بیخیال الان حتما خواب خوابی...چشمایی که منو عاشق کرد الان غرق خوابه...خوب بخوابی مرد من...