نه از خاکم نه از بادم... نه در بندم نه آزادم ...نه آن لیلا ترین مجنون ، نه شیرینم، نه فرهادم ...فقط مثل تو غمگینم... فقط مثل تو دلتنگم... اگر آبی تر از آبم ،اگر همزاد مهتابم ،بدونه تو چه بی رنگم... بدونه تو چه بی تابم...!!!
وقتی تو هستی سه نفریم: من و تو وخاطره...
وقتی تو میری چهار نفر می شیم:من و تنهایی و اشک و غم...!
تو مرا می فهمی
روزی روزگاری یه پرنده ای زخم خورده در دنیا داشت واسه خودش زندگی می کرد.تنهای تنها بدون هیچ همراهی.دلش می خواست همراهی داشته باشه.اما نه با خودش می گفت همون بهتر که تنها باشم
.
صحبت از پژمردن یک برگ نیست فرض کن
مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
....در کویری سوت وکور در میان مر دمی با این مصیبت ها
صبور صحبت از مرگ محبت مرگ عشق گفتگو از مرگ انسانیت است
ای قدیمی ای خوب ! تو مرا یاد کنی یا نکنی ، من به یادت هستم |
هیچکس باور نداشت // هیچکس کاری به کار من نداشت // بنویسید بعد مرگم روی سنگ // با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ // او که خوابیده است در این گور سرد // بودنش را هیچکس باور نداشت