-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 16:46
فردی از پروردگار درخواست کرد تا بهشت و جهنم را به او نشان دهد خداوند پذیرفت. او را وارد اطاقی نمود که جمعی از مردم در اطراف دیگ بزرگ غذا نشسته بودند. همه گرسنه ، ناامید و در عذاب بودند. هر کدام قاشقی داشت که به دیگ می رسید ولی دسته قاشقها بلندتر از بازوی آنها بود به طوری که نمی توانستند قاشق را به دهانشان برسانند....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 12:58
http://www.night-skin.com/topblog/ دوستان اگه قابل می دونید به لینک بالا برید و به وبلاگ من رای بدید . یعنی این لینکو براشون سند کنید:http://doot.blogsky.com
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 12:53
: همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمیخوری}...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با...
-
پست چند مناسبتی:
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 14:25
سلام...خوبید؟نمی دونم اصلا دیگه کسی میاد اینجا یا همه منو یادشون رفته؟!از دوستای گلم که دیگه خبری نیست... داداشی محسنم .سارا.میثم.مریم.پارسا.سلمان عزیز نمی دونم اصلا میان اینجا یا نه ولی مدرسه ها داره باز میشه منم که امسال مثلا کنکور دارم ... بحث خر خونی نیستا...فقط صبح تا شب مدرسه ام اینه که دیگه باید نتو کم کنم...در...
-
مسابقه
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 13:13
سلام....بچه ها وبلاگمو تو نایت اسکین ثبت نام کردم...که تو مسابقه ی وبلاگ برتر ماه شرکت کنم....اگه به نظرتون وبلاگ خوبی دارم برید بهم رای بدید...مرسی. http://night-skin.com/topblog
-
رمضون...کنکور
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 12:23
سلام...سلام....نماز روزه هاتون قبول...حواسم پرت شد اصلا یادم رفت پست ماه رمضون آماده کنم...آخه تابستونه من تازه شروع شده سرم گرمه...خب خوشین؟خوبین؟سلامتین؟واسه ما هم دعا می کنید؟خدا خیرتون بده...با این وضع پیش اومده دیوونه نشیم خوبه...دیگه رتبه ی اول هم نمی تونه مطمئن باشه قبول می شه...سازمان سنجش از هر اسمی که خوشش...
-
جواب!
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:54
دوستانی که نظر دادن جواب نظر ها داده شد...!
-
شجاعت
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 01:31
در دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ''شجاعت یعنی چه؟'' محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت یعنی این'' و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود ! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند... .
-
فکر کن...من قبول شدم...!
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 11:31
سلام،فکر کن...1 کلمه که درس نخوندم...1دونه تست ریاضی و فیزیک نزدم(آخه حالشو نداشتم حلشون کنم)بعد میزنه سمنان قبول می شی... .خیلی با حاله ...از صبح کلی خندیدم...هر چند به درد من نمی خوره...من پزشکی تهران می خوام اونم سراسری(اعتماد به نفس)ولی خب با مزست دیگه....اینم دانشگاه ازاد... .
-
دوست داشتن دروغکی:
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 16:52
شکسپیر میگه: خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشدi
-
اینم یه احساس کوتاهه دیگه:
شنبه 2 شهریورماه سال 1387 16:06
عشق چنین احساسی به شما می دهد... نمی توانید سکوت کنید و نمی دانید چه بگویید... . عشق حرکت به سوی بی نیاز شدن است تا آنجا که اگر از آن در گذری ، به زندگی هم محتاج نخواهی بود... پس آگاه باش و به نیستی چنان درآی که گویی تو را هیچ رغبتی به هستی نیست... عشق ،مفهومی از نیاز و جهان در معاشقه با فهم خویشتن است ... بر هر که...
-
اینم از کتاب احساس کوتاه
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 00:15
فقیر کسیست که قلبی برای آرزو کردن ندارد. هر بار که شما قلبی را می شکنید، آرزویی در آن می مییرد. پرسیدم که هستم ؟ برای جواب آرزو هایم رااز من گرفتند،دیگر چیزی باقی نمانده بود که بگوید :من! ما آنقدر خود را حقیقی پنداشته ایم که گمان می کنیم آرزو هایمان خیالی بیش نیستند...و این در حالیست که آرزو های ما دور تر از ما به ما...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 02:18
-
تو در یادی مگر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 23:16
goftam: to shirine mani.........gofty: to farhadi magar?..........goftam: kharabat mishavam..........gofti: to abadi magar?...........goftam:nadadi del be man..........gofty: to jan dadi magar?............goftam: ze kuyat miravam......gofty: to azadi magar?.........goftam: faramusham makon.........gofti: to dar yadi...
-
خدامون که بزرگه...بقیش فدای سرت.
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1387 15:21
شخصی را به جهنم می بردند ، در راه بر می گشت و به عقب خیره می شد . ناگهان خداوند فرمود : او را به بهشت ببرید . فرشتگان پرسیدند چرا ؟ خداوند فرمود : او چند بار به عقب نگاه کرد ... او امید به بخشش داشت .
-
بی کار بودم گفتم آپ کنم...
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 20:27
اینم آپ کردم که تند تند دعام کنید... . وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند؟ از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند؟از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی؟تکرار من در من مگر از من چه می ماند؟غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی...غیر از غباری در لباس تن چه می ماند؟از روز های دیر بی فردا چه می آید ؟از لحظه های رفته ی روشن...
-
اگه بشه چی می شه!
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 08:55
وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.........................................سلام سلام،حال شما؟احوال شما؟آره خب امروز شنگولم کلی...(آدم خبرای خوب خوب بشنوه شاد می شه خب) دعا کنید چیزی که شنیدم بشه...اگه بشه من یه یه ماهی نمیام اینجا ولی بعدش که بیام توپه توپم... .بعدش که اومدم قول می دم یه چیزایی...
-
دوباره دلم واسه...
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 00:18
دوباره دلم من گرفته...این روزا همش سرم تو درس و کتابه که آدم موفقی بشم که دیگه طعم تلخ شکست رو نچشم...شکست هر چی...حتی دلم.آخه می دونی؟هر چی بشکنه درست میشه ولی دل که بشکنه آخره آخرش می شه چینی بند انداخته می شه همیشه وقتی بهش نگاه میکنی می تونی بفهمی چقدر غم داره...می تونی بفمهمی خودش شکسته ولی بغضش نه! و اون موقع...
-
اینم واسه ی همه ی اونایی که خودشون می دونن....
شنبه 29 تیرماه سال 1387 18:53
ما کاری به حکم نداریم... حکم رو کاغذ مال محکمست،اصلیت حکم ماله خداست ... که مامنش ریخته و گل ریزون می کنیم واسه کسی که آزاد می شه از این چهار دیواری که همه ی دنیا چهار دیواریه...قلمه مرتضی علی،یه مرد که واسه شرف و ناموسش 12 سالو کشیده وجدانش بیشتر از این پولاست که کاغذی...سلامتی 3 تن،ناموسو رفیقو وطن. ... سلامتیه 3 کس...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 تیرماه سال 1387 17:31
اینم از اشتباه مغز ما... . اینو گذاشتم یکم هم علمی باشیم...:d
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 تیرماه سال 1387 20:42
من برای سال ها مینویسم ...... سال ها بعد که چشمان تو عاشق میشوند....... افسوس که قصه ی مادربزرگ درست بود...... همیشه یکی بود یکی نبود
-
شعر
دوشنبه 3 تیرماه سال 1387 19:14
هوس باد بهارم سوی صحرا برد... باد بوی تو بیاور و قرار از مابرد... . ما ز هر صاحبکده یک شهر کار آموختیم، خنده از گل؛ گریه از ابر بهار آموختیم. تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق ، هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم. میخورد خون دلم مردمک عشق و سزاست، که چرا دل به جگر گوشه ی مردم دادم. خندیدم،خندید...اشکام راه افتاد.اونم...
-
هم بهار بود،هم پائیز
جمعه 31 خردادماه سال 1387 19:54
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یک غریبه به دلت یک وقتی بشینه بعد اون بگه که هرگز نمی خواد تو رو ببینه
-
دفتر شعر من
جمعه 31 خردادماه سال 1387 02:30
به نام خدا... کاش سرنوشت جز این می نوشت... در دلم عشق تو خاموش نگردد هرگز...اولین عشق فراموش نگردد هرگز! نازنینم...نازنینم... چه دعا بهتر از این؟ خنده ات از ته دل... گریه ات از سر شوق... نبود هیچ غروبت غمگین! خدایا بشکن این آینه ها را،که من از دیدن آینه سیرم مرا روی خوشی از زندگی نیست،ولی از زنده بودن ناگزیرم. بیستون...
-
چند تا جمله...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 11:21
زندگی مثل بازیه شطرنج می مونه اگه کسی می بره دلیلش این نیست که خوب بازی می کنه،دلیلش اینه که تو اشتباه می کنی....! یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شاید منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم. سریع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتی که میبینم خودم مرداب شدم دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از...
-
این نیز...
شنبه 25 خردادماه سال 1387 16:48
پادشاهی درویشی را گفت:جمله ای گو که در لحظات غم شاد گرداند و در لحظات شادی غمگینم سازد، درویش گفت:"این نیز بگذرد".
-
چند تا شب نوشته:
پنجشنبه 16 خردادماه سال 1387 17:39
اینم چند تا از نوشته های خودم که تو تمیز کردن کمدم یافت شد: ۴)اون رفت: خدایا اون رفت ، همه چیزم بود اما نموند باهام،رفت و شکستنی ترک خورده ام رو شکست ...خدایا نمی دونم چرا و چطور؟!؟ کی چی بهش گفت که حتی نگام هم نکرد ... اون که دلش نمیومد من آهم دربیاد سیل اشک هامو نادیده گرفت...نمی دونم...ولی مهم نیست،مهم نیست،مهم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 10:15
سلام...سلام... دوباره این دل دیوونه واست دلتنگهD:دلم گرفته بچه ها...خوبه که می تونم بیام این جا بنویسم و کلی دوست خوب پیدا کنم... . و البته با دوستای خوبی که دارم حرف بزنم.
-
سلام
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 10:08
ااااااااااااوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه امتحان امتحان.... اونم از نوع نهاییش...حالم دیگه از درسو کتاب به هم می خوره ...ولی چه کنیم؟ راستی بچه ها دارم کنکوری میشم دیگه کم میام نت ها...می دونم دلتون برام تنگ میشه خب منم دلم براتون تنگ می شه ولی میام برام دعا...
-
من مقصر نبودم به خدا
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 23:20
سلام امروز دلم گرفته... می دونی فکر می کنم شاید من لیاقتشو نداشتمو به راه های بدی کشیده مس شدم اگه خوشگل بودم ولی خب این چه دنیائیه؟هیچ کس نمی گه بابا طرف سوادش فلا ن جوره اخلاقش خوبه،مهربونه،درک میکنه،میفهمه،وفا داره ... فقط همه سرزنشت می کنن که چرا این شکلی ایی؟چرا فلان عضو صورتت فلان جوره؟بابا خب اونایی که دست من...